مغز مایه حیات!

ساخت وبلاگ
از اینکه توی همچین روز غمناکی بیام و فقط یه روزمره ساده بنویسمحقیقتا تو مخم نمیره!!بااینکه از همه پلتفرم های اجتماعی برای نشون دادن اعتراضم استفاده میکنمو صرفا اینجا رو گذاشته بودم برای دور بودن از اخبارولی چجوری میشه و میتونم از اخباری دور بشم که ساعت هفت صبح باهاش چشمامو باز کردم و هر لحظه که تصورش میکنم تن و بدنم میلرزه و با خودم میگم واقعا اتفاق افتاده و این اتفاق هر روز به من و ما نزدیک و نزدیک تر میشهو این حجم از ضعف و ضعیف بودنم بعنوان یه عضوی از جامعه واقعا عصبیم میکنهجوری که دوست دارم همه ی این اتفاقا و هشتگ هایی که میخونم زودترش برای خودمافتاده باشه و دیگ نباشم که بقیه رو بخونم و ببینم.نه تنها زبان من بلکه زبان خیلی ها برای بیان همچین فاجعه ای قاصر میشه!یه واژه ای به لغت نامه ام اضافه کردم که هر وقت حالم خیلی بده با خودم میگم امروز واقعا روحم درد میکنه و واقعا درد رو از روحم حس میکنم خیلی چیز سخت و ترسناکیه توی این سن ماها همچین تجربه هایی داریمنمیگم فقط ما بودیم تو جهان و تاریخ که اینجوری شدیمقطعا بودن توی جنگ جهانی اول/دوم ولی جایی که ما زندگی میکنیم از وقتی که ما به دنیا اومدیمهمین بوده و فقط از بد به بدتر تغییر کرده و این واقعا دلم رو به درد روحم رو آزار میده و میتونم از هر کلمه ای برای بیان دردم استفاده کنم تا به قشر مسن و سن بالاتر جامعه بفهمونم که اگ ما غمگین و ناراحتیماگ ما بیکاریم و از صبح تا شب تو تخت و دست به گوشی ایماگ ما حوصله جمع و حرف زدن نداریم اینا همش و همش تقصیر شماستهمین شمایی که الان این وضعیت رو نمیبینین و براتون مهم نیستفقط خودتونو میبینین و اندک حقوق و پولی که یه روزی اینم قطع میشهو اونموقع شما میپیوندین به ما و ما مثل شما نیستیم که مسخرتون ک مغز مایه حیات!...ادامه مطلب
ما را در سایت مغز مایه حیات! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thinkofbrown بازدید : 100 تاريخ : جمعه 2 دی 1401 ساعت: 0:39

الان واقعا برام حکم آخر هفته رو دارهحالا درسته پارتی و کثافت کاری در کار نیستولی همینی که سه تا امتحان با ماهیت ریاضی/فیزیک رو پشت سر گذاشتمو رسما این چند روز روحم و مغزم و جونم به یه لول دیگ رسیدن بخاطر همین تا شنبه که امتحان دارم میخوام امروز و فردا رو به درس فکر نکنمآخرین باری که اینقدر درس خوندم برمیگرده به آذر 98این این حجم از درس خوندنمم جزو کم ترین ساعت مطالعاتی دوران کنکورم بودخدا میدونه اگ الان و میدیدم به خودم چی میگفتم اونموقع!!!ولی همین که تجربه اش کردم و گذشتم و تمام تلاشمو کردم براش برام کافیه درواقع اینجوریه که میگن من برای یه کاری همه خودمو گذاشتموقتی نشد حداقل به خودم میگم که من تمام تلاشمو کردم و نشدنه اینکه بخوام تلاش نکنم و نشدن و تقصیر تلاش نکردن بندازم.______________________________________________________فشار مالی این روزا خیلی زیادهکار درست و مناسبی وجود ندارهمن حاضرم هر کاری انجام بدم حقیقتا کسر شانی ندارمولی آخه وقتی میدونم که اگرم این کارو انجام بدم آخرش بازم همین جایی ام که بودمچرا باید انجامش بدم؟این قضیه برای من توی وضعیت من توی کشور من صدق نمیکنه متاسفانه.یا باید دنبال یه راه دیگ باشمیا باید بشینم و فشار بخورم تا تا خرخره برم زیر فشار اقتصادی._______________________________________________________احتمالا سیستم و میارم پایین و وصلش میکنم ببینم مشکل چیه همونو ارتقا بدمچون با این لب تاپ که غیر از تایپ کردن و فیلم دیدن و کارای روزمره نمیشه کاری کردپول و شرایط هم که برای خرید لب تاپ خفن تر نیستپس ناچارم همون سیستم قبلیمو راه بندازم و رو همون خرج کنم تا بتونم یکم رو رزومه کاریم کار کنم و یه چند تا برنامه که توی بیشتر آگهی ها میبینم و یاد بگیرماحتمالا مغز مایه حیات!...ادامه مطلب
ما را در سایت مغز مایه حیات! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thinkofbrown بازدید : 90 تاريخ : جمعه 2 دی 1401 ساعت: 0:39

باورم نمیشه اینترنت اینقد داره اذیتم میکنه و این اذیت کردن داره به طرز عجیبیروی زندگی و اخلاق و رفتارم تاثیر میزاره و هر روز باعث میشه پرخاشگر تر بشم.این سه ماه پیش رو اینقدر دارک و کثافت تو ذهنم به نظر میرسه که واقعا نیاز دارم دکمه اسکیپ بزنم و پرت شم سه ماه جلوتر.همیشه اینجوریم که اگ سه ماه بزنم جلو چه اتفاقایی رو ممکنه از دست بدم؟بعد میبینم اینقدر که زندگیم یکنواخت و بی حاشیه اس احسا میکنم چیز خاصی رو از دست نمیدم.مثلا اگ از تابستون شیفت میکردم روی زمستون باید عرض کنم که دوتا تا رابطه ای که داشتم احتمالا از دستم در میرفت حسابشون اون حس دانشجو بودن و ممکن بود از دست بدم یا تولدمو احتمالا که البته بود و نبودم توی اون روز فرقی نداشت ایقند که همچی روزمره شده.حقیقتا موفقیت و تلاش خاصی نبوده که بخوام بخاطرش حاضر باشم اگ تابستون بود پاییز و دوباره ببینمنمیدونم شایدم خیلی دارم اغراق میکنم ولی مطِنم دوره های بهتر و قشنگ ترم تو زندگیم بوده و این واقعا ترسناک میشه که هرچی بزرگ تر میشم اینقدر مشکلات منو تو خوش حل میکنهکه اصلا به این فکر نمیکنم توی دور و اطرافم چه اتفاقایی داره میوفته.این قضیه بی توجه بودن به زندگی و نداشتن اون شور وشوق قبل واقعا اذیت کننده اس.یک دی چارصدویک.ساعت نه و سی و نه دیقه شب.روز پنجشنبه. مغز مایه حیات!...ادامه مطلب
ما را در سایت مغز مایه حیات! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : thinkofbrown بازدید : 98 تاريخ : جمعه 2 دی 1401 ساعت: 0:39